روزهای من و محمد حسین 2
دو هفته گذشته من امتحان داشتم و با هزار بدبختی و کمک گرفتن از مامان شهین و بابا پرویز و بابا سجاد و مادری و آقاجون و ...موفق شدم امتحانا رو پست سر بزارم. برای دو تا امتحان اول تو پیش مامان شهین موندی و من رفتم دانشگاه ولی چون هم شیشه نمی خوردی هم اینکه مامان شهین مریض شد مجبور شدیم برای امتحانای بعدی با هم بریم دانشگاه و تو توی ماشین پیش بابایی موندی تا من برگردم . خیلی سخت بود با بودن تو درس بخونم ولی خدا شکر تموم شد نمره هام هم بد نشده همش منتظرم درسم زود تموم بشه راحت شم ولی بابا سجاد میگه باید کنکور دکترا هم شرکت کنی این روزا تو در تلاشی که چهاردست وپا بری .کمی هم سینه خیز میر البته دنده عقب حسابی هم جیغ و داد میکنی و...