محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

زندگی شیرین

روزهای من و محمد حسین 2

دو هفته گذشته من امتحان داشتم و با هزار بدبختی و کمک گرفتن از مامان شهین و بابا پرویز و بابا سجاد و مادری و آقاجون و ...موفق شدم امتحانا رو پست سر بزارم. برای دو تا امتحان اول تو پیش مامان شهین موندی و من رفتم دانشگاه ولی چون هم شیشه نمی خوردی هم اینکه مامان شهین مریض شد مجبور شدیم برای امتحانای بعدی با هم بریم دانشگاه و تو توی ماشین پیش بابایی موندی تا من برگردم . خیلی سخت بود با بودن تو درس بخونم ولی خدا شکر تموم شد نمره هام هم بد نشده همش منتظرم درسم زود تموم بشه راحت شم ولی بابا سجاد میگه باید کنکور دکترا هم شرکت کنی   این روزا تو در تلاشی که چهاردست وپا بری .کمی هم سینه خیز میر البته دنده عقب حسابی هم جیغ و داد میکنی و...
5 بهمن 1391

اولین سرماخوردگی

در پایان شش ماهگی سرما خوردی روز اولش با دو تا سرفه شروع شد .ولی از فرداش سرفه هات بیشتر شد رفتیم دکتر هم برای چکاب 6 ماهگی هم برای سرفه هات.دکتر گفت یه سرماخوردگی خفیفه یک کمی هم تب داری برات شربت سرماخوردگی نوشت .بعدش اومدیم خونه مامان شهین بعد از یک هفته .آخه مامان شهینم انفولانزا گرفته بود . شب خیلی حالت بد بود مدام گریه میکردی تا خوابت میبرد سرفه میکردی واز خواب میپریدی .صبح تبت بیشتر شد بهت استامینوفن دادم شکر خدا تبت اومد پایین ولی هنوز قطع نشده. واکسنت رو هم باید چند روز دیرتر بزنیم تاکمی حالت بهتر بشه . عزیز دلم خیلی برام سخته که تو رو مریض ببینم دیشب همش خودمو ملامت می کردم که چرا بیشتر مراقبت نبودم .ای خدا زودتر محمد حسی...
5 بهمن 1391

چهار ماهگیت مبارک

    پسملی نازم الان 4 ماهت تموم شده خیلی بلا و شیرین شدی. کلی حرف میزنی و آقوو آقوو میگی.هر صبح که بیدار میشی کلی تمرین میکنی گیق گیق ،قیق قیق،آقو آقو اینقدر که سردرد میگیرم بغل هرکسی میری حتما بهش لبخند میزنی. وقتی قلقلکت میدیم با صدای بلند قهقهه میزنی. اب دهنت هم مثل رودخونه روانه. مدام درحال تلاش برای غلت زدنی. دستاتم تا مچ میکنی توی دهنت و ملچ و ملوچ کنان میخوریش. موقع شیر خوردن شیطونی میکنی و تا صدایی میشنوی حواست پرت میشه و دنبال صدا میگردی. وقتی بابا سجاد بهت میگه بریم دد کلی ذوق میکنی وبلند بلند میخندی. عشقت بابا پرویز هست هر دفه کلی براش حرف میزنی. زبونتو در میاری وقتی می خوای بخندی . لب پایین ت...
19 آذر 1391

سه ماهگی تو دل مامان

نی نی گولوی گلم   شکر خدا امتحانای من تموم شد تو هم نی نی خیلی خوبی بودی و با من همکاری کردی ازت خیلی خیلی ممنونم. چهارشنبه 28 دی ماه رفتم واسه سونو NT .هم صدای قلبتو شنیدم هم حرکت دست و پاهاتو دیدم . شکر خدا هیچ مشکلی نداری. بابات هر روز منتظر اینه که دختر یا پسر بودن تو معلوم بشه . با مامانی رفتیم یه سری دیگه  لباسای خوشگل برات خریدیم . دیگه اینکه این روزا کمی تهوع م زیاد شده گلم مثل اینکه فعالیت تو زیاد شده شبا واقعا به سختی می خوابم . ایشالا این روزا به سلامتی بگذره تو زودی بیای پیش ما   اینم جدیدترین عکس شما     ...
19 آذر 1391

چهار ماهگی تو دل مامان

فینقیلی جووونم به سلامتی 4 ماهت تموم شده . آزمایش غربالگری سه ماهه دوم رو هم انجام دادم شکر خدا هیچ خطری وجود نداره .   نمی دونی چه ذوقی دارم واسه اینکه عید بشه .دیروز با کمک مامانی و بابایی و دایی محمد و بابا سجاد خونه تکونی کردیم . لباسای عیدمون رو هم خریدیم منتظریم سال تحویل بشه.     وسایل هفت سین رو هم آماده کردم .   فکر کن امسال سه نفری میشینیم پای سفره هفت سین.   راستی دایی محمد امشب رفت ترکیه کلی وسیله سفارش کردم برات بخره .   امروز دکتر گفت شاید پسر باشی ولی زیاد مطمئن نبود برای ده روز دیگه برام سونوگرافی نوشته هم برای تعیین جنسیت هم برای تشخیص سلامتی تو .   ...
19 آذر 1391

سه ماهگیت مبارک

  عزیزکم سه ماه از بودنت پیش ما گذشت. برام باور کردنی نیست سه ماه به این سرعت گذشت . تو هر روز و هرلحظه جلوی چشمام زندگی کردی رشد کردی قد کشیدی خندیدی گریه کردی ...   خدا رو هزاران بار شکر می کنم به خاطر اینکه نعمت زیبایی مثل تو به من داد.     ...
7 آبان 1391