محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

زندگی شیرین

در استانه یکسالگی

گل پسرم چند ماهه که نتونستم برات مطلبی بنویسم از بس که شما شیطون شدی همش باید دنبالت باشم. عزیز مامان در آستانه یکسالگیت... 7 تا دندون داری دیوار و مبل رو میگیری و گل خونه رو دور می زنی. اول خرداد ماه برای اولین بار چند ثانیه به تنهایی ایستادی و 22 تیر ماه اولین قدمتو به تنهایی برداشتی. لیوان چایی دست هر کسی ببینی میگی جییییییز دَدَ و بابا میگی. وقتی صدای اذان یا قرآن میشنوی دستتو میزاری کنار گوش هات و می گی اَاااااا یعنی الله اکبر. توپ بازی دوست داری و خیلی با قدرت توپ رو پرتاب می کنی. عاشق هندونه هستی خودتو می کشی واسه هندونه پسملی من به خاطر اینکه تولدت مصادف با شبهای قدر بود مجبور شدم یک ماه زودتر برات تولد بگیر...
25 تير 1392

سال جدید

قند عسل مامان امروز بالاخره موفق شدم فرصتی پیدا کنم تا وبلاگ شما رو آپدیت کنم. عید امسال با وجود تو خیلی بهمون خوش گذشت .روز پنجم عید همزمان با پایان 8 ماهگیت شروع کردی به چهار دست و پا رفتن ماشالا خیلی هم با سرعت به فضولی توی گوشه و کنار خونه مشغول شدی.چند روز بعدش هم دستتو گرفتی به مبل و ایستادی الان حسابی حرفه ای شدی و با کمک دیوار صاف هم می ایستی. هفتم عید رفتیم شمال اونجا هم خیلی خوش گذشت .   و اما این روزهای تو در نه ماهگی اسباب بازی مورد علاقه تو این روزها سشوار،برس،جاروبرقی،قوطی سس،کابل usb،آیینه،موبایل ،کنترل ،گوشی تلفن هست.با اینکه کلی اسباب بازی داری ولی اصلا سراغشون نمیری.   امروز هم دندونهای بالاییت جوو...
10 ارديبهشت 1392

غذاخوردن

گل مامان یه ماهه که تو غذاخور شدی البته قبل از پایان شش ماهگی سعی کردم یه چیزایی بهت بدم مثل فرنی و حریره بادوم که اصلا نخوردی البته الان هم نمی خوری   الان که هفت ماهت تموم شده سوپ (گوشت یا مرغ+هویج+کدو+سیب زمینی+برنج یا ورمیشل+جعفری و گشنیز) ،پوره سیب زمینی+زرده تخم مرغ ،سرلاک و و آبمیوه میخوری .موقعی هم که ما مشغول غذا خوردن هستیم یه تیکه نون میدم دستت که با ولع میکش میزنی بابات ماست هم بهت میده که اونم خیلی دوست داری. گل مامان یه ماهه که تو غذاخور شدی البته قبل از پایان شش ماهگی سعی کردم یه چیزایی بهت بدم مثل فرنی و حریره بادوم که اصلا نخوردی البته الان هم نمی خوری   الان که هفت ماهت تموم شده سوپ (گوشت یا مرغ...
7 اسفند 1391

دومین دندون

پسمل ناز مامان روز شنبه 5 اسفند ، در پایان 7 ماهگی دومین دندونت در اومد.   در تلاشم از دندونات عکس بگیرم ولی اینقدر شیطونی میکنی که من هنوز موفق نشدم یه عکس خوب ازت بگیرم ...
7 اسفند 1391

روزهای من و محمد حسین 3

گل پسرم یک هفته بعد از اینکه سرما خوردگیت خوب شد واکسن شش ماهگیت رو هم زدیم خدا رو شکر تب نکردی فقط پاهات خیلی درد می کرد. بعد از انجام پروژه واکسن رفتیم سراغ غذای کمکی فرنی و حریره بادوم رو که اصلا نخوردی و محکم دهنتو میبستی سرلاک رو هم توی شیشه می خوری.ولی سوپ خیلی دوست داری .گاهی اوقات هم که حال داشته باشی سیب بهت بدم می خوری .   روز 91/11/22 هم اولین دندون خوشکلت جوونه زد وقتی میخندی سفیدی دندونت خیلی خوشگل و نازت میکنه. از 91/11/24 هم شروع کردی به سینه خیز رفتن واسه به دست آوردن کنترل تلویزیون و موبایل ماشالا با سرعت هم خودتو میکشی رو زمین قربونت برم. از شیطنت و جیغ زدن و آواز خوندنت هم هر چی بگم کم گف...
27 بهمن 1391

روزهای من و محمد حسین 2

دو هفته گذشته من امتحان داشتم و با هزار بدبختی و کمک گرفتن از مامان شهین و بابا پرویز و بابا سجاد و مادری و آقاجون و ...موفق شدم امتحانا رو پست سر بزارم. برای دو تا امتحان اول تو پیش مامان شهین موندی و من رفتم دانشگاه ولی چون هم شیشه نمی خوردی هم اینکه مامان شهین مریض شد مجبور شدیم برای امتحانای بعدی با هم بریم دانشگاه و تو توی ماشین پیش بابایی موندی تا من برگردم . خیلی سخت بود با بودن تو درس بخونم ولی خدا شکر تموم شد نمره هام هم بد نشده همش منتظرم درسم زود تموم بشه راحت شم ولی بابا سجاد میگه باید کنکور دکترا هم شرکت کنی   این روزا تو در تلاشی که چهاردست وپا بری .کمی هم سینه خیز میر البته دنده عقب حسابی هم جیغ و داد میکنی و...
5 بهمن 1391

اولین سرماخوردگی

در پایان شش ماهگی سرما خوردی روز اولش با دو تا سرفه شروع شد .ولی از فرداش سرفه هات بیشتر شد رفتیم دکتر هم برای چکاب 6 ماهگی هم برای سرفه هات.دکتر گفت یه سرماخوردگی خفیفه یک کمی هم تب داری برات شربت سرماخوردگی نوشت .بعدش اومدیم خونه مامان شهین بعد از یک هفته .آخه مامان شهینم انفولانزا گرفته بود . شب خیلی حالت بد بود مدام گریه میکردی تا خوابت میبرد سرفه میکردی واز خواب میپریدی .صبح تبت بیشتر شد بهت استامینوفن دادم شکر خدا تبت اومد پایین ولی هنوز قطع نشده. واکسنت رو هم باید چند روز دیرتر بزنیم تاکمی حالت بهتر بشه . عزیز دلم خیلی برام سخته که تو رو مریض ببینم دیشب همش خودمو ملامت می کردم که چرا بیشتر مراقبت نبودم .ای خدا زودتر محمد حسی...
5 بهمن 1391

چهار ماهگیت مبارک

    پسملی نازم الان 4 ماهت تموم شده خیلی بلا و شیرین شدی. کلی حرف میزنی و آقوو آقوو میگی.هر صبح که بیدار میشی کلی تمرین میکنی گیق گیق ،قیق قیق،آقو آقو اینقدر که سردرد میگیرم بغل هرکسی میری حتما بهش لبخند میزنی. وقتی قلقلکت میدیم با صدای بلند قهقهه میزنی. اب دهنت هم مثل رودخونه روانه. مدام درحال تلاش برای غلت زدنی. دستاتم تا مچ میکنی توی دهنت و ملچ و ملوچ کنان میخوریش. موقع شیر خوردن شیطونی میکنی و تا صدایی میشنوی حواست پرت میشه و دنبال صدا میگردی. وقتی بابا سجاد بهت میگه بریم دد کلی ذوق میکنی وبلند بلند میخندی. عشقت بابا پرویز هست هر دفه کلی براش حرف میزنی. زبونتو در میاری وقتی می خوای بخندی . لب پایین ت...
19 آذر 1391

سه ماهگیت مبارک

  عزیزکم سه ماه از بودنت پیش ما گذشت. برام باور کردنی نیست سه ماه به این سرعت گذشت . تو هر روز و هرلحظه جلوی چشمام زندگی کردی رشد کردی قد کشیدی خندیدی گریه کردی ...   خدا رو هزاران بار شکر می کنم به خاطر اینکه نعمت زیبایی مثل تو به من داد.     ...
7 آبان 1391