در استانه دو سالگی
محمد حسینم عزیزم
داری دو ساله میشی روزها جلوی چشمانم رشد کردی، قد کشیدی، تمرین حرف زدن کردی، دویدی، زمین خوردی، گریه کردی، بازی کردی... روزهای تلخ و شیرینی رو در کنار هم گذروندیم دوباره با هم داریم نزدیک میشیم به 5مرداد روز تولدت خوشحالم خیلی خوشحال
روزهای اولی که به دنیا اومده بودی به بابا میگفتم من نمیتونم تنهایی تو رو بزرگ کنم توانشو ندارم بلد نیستم ولی حالا که بزرگ شدنتو میبینم خوشحالم و از خدا ممنون که کمکم کرد من واقعا دست تنها بزرگت کردم نمیخوام اینجا از مشکلات خودم برات بنویسم ولی واقعا دست تنها بودم خدا به بابات تن سالم بده که اگر کمکهای اون نبود من نمیدونم باید چکار میکردم بعضی وقتا یاد روزای سختمون میوفتم اشکم سرازیر میشم تنهایی گذروندن اون لحظات سخت بود ولی خدا یاورمون بود. خدایا ازت ممنونم
بالاخره ما از دست این دندونای تو راحت شدیم 20تا دندونت در اومد ما یه نفس راحت کشیدیم. باورت نمیشه ولی به خاطر دونه دونه دندونا خودت و ما زجر کشیدیم از بدخلقی و بی اشتهایی تا گریه های شبانه تو
این دندون اخری که شاهکار بود سه روز لب به شیشه شیرت نزدی و چون با شیشه میخوابی توی این سه روز نمیتونستی بخوابی گریه ما رو دراوردی اونم با زبون روزه
کلماتی که میگی یه کم بیشتر شده
به توپ، مسواک،صابون میگی اولا(olla)
به کاکایو میگی اودا
به همه بچه ها میگی دد(dede)
به قند و نبات میگی قده(ghodde)
به قاشق وچنگال و چاقو میگی قدا(ghodda)
کلماتی که درست تلفظ میکنی هم ایناس:چی؟/باشه/علی/دایی/بابا/مامان/عزیزم/آقا/بالا
با این حرف زدنت فقط من و بابا میفهمیم تو چی میگی
بازی مورد علاقت هم توپ بازیه اها یادم رفت بگم شمردن هم بلدی تا 4میشمری توپ بازیت اینجوریه که تا 4میشمری بعد توپت رو میندازی بالا کلی حال میکنی
امسال هم دو تا جشن تولد میگریم یکیشو چون مامان شهین عمل داره 30تیر میگیریم اون یکی تولد رو هم بعد از عید فطر ایشالا
عزیزکم خیلی دوست دارم بوووووس امیدوارم بتونم زود زود وبلاگتو آپ کنم