محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

زندگی شیرین

روزهای مامان 2

1391/1/14 16:37
نویسنده : مامان سما
197 بازدید
اشتراک گذاری

گلکم

4 روز دیگه مونده به عید .

 

حال و هوای منم مثل آب و هوای این روزا خیلی متغییره .

یه روز شاد و شنگولم یه روز غمگین و بی حوصله .

 

جدیدا خیلی نگران تو می شم همش به تو فکر می کنم به اینکه سالمی به اینکه غذاهایی که می خورم رو دوست داری یا نه به اینکه ...

 

فردا میرم دکتر صدای قلبتو که بشنوم دلم اروم میشه ولی نمی دونم چرا امروز اینقدر کشدار شده حالا تا فردا 5 عصر چطوری صبر کنم .دلم برات تنگ شده گوگولی من.

بابایی هم این روزا خیلی خیلی سرش شلوغه من همش تنها هستم بعضی روزا اینقدر تنهایی بهم فشار میاره که بی اختیار به گریه میوفتم .ولی دیگه چاره ای نیست .زندگی توی این روزگار همینه باید از صبح تا شب بدویی.خدا کنه موقعی که تو بزرگ میشی اوضاع اینطوری نباشه حداقل شما ها بتونین راحت زندگی کنید.

دایی محمد هم دیگه نمی ره عسلویه بعد از تعطیلات همین جا مشغول به کار میشه .

مامانی و بابایی و دایی محمد یکشنبه میرن مشهد سال تحویل اونجا هستن .شاید من و تو و بابا سجاد هم بریم باغ دماوند البته هنوز معلوم نیست.

دوستت دارم بوووووووووووس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)